ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

ایلیا نفس

تابستون...

تابستون گرم هم رفت و یه عالمه خاطره ی تلخ و شیرین رو واسمون ثبت کرد.وروجک منم بزرگتر شده و قد کشیده.عزیز دلم سلام الان که دارم این پست رو واست میزارم با دایی و زن داییت رفتی ددر ددور.یعنی دور زدن با ماشین و به قول خودت اس اس کردن.یه پا شیطونی واسه خودت .هفته ی قبل رفتیم عروسی یکی از دوستای بابا رضا خیلی بهت خوش گذشت و تا تونستی با یه دستمال واسه خودت رقص میکردی و مثل آدم بزرگا تا میتونست ی از ته دل جیغ میزدی و جو گیر شده بودی.بابا جون هم با نزدیک شدن به حال و هوای پاییز دوباره کار ساختمون رو شروع کرده و مشغول دیوار خونمون هستیم .و ایشالله این مرحله هم تا دو روز دیگه تموم میشه .دیگه از تو بگم که هر روز شیرین تر و ناز تر حرف میزنی و اصطلاحات ...
28 شهريور 1392

بی تو هرگز......

سلام عشق مامانی و بابایی سلام وروجکم همه ی نفسم.کلا عاشق قربون صدقه رفتنتم اما اینم بگم بابایی جای خودش رو داره یه وقت حسودی نکنه .با اینکه این وبلاگ رو من وبابایی با هم درستش کردیم بعضی وقتها یادم میره از بابایی واست بگم بابا جونش معذرت گلم.الانم با بابایی رفتید باغ یکی از همکارا و دارید ذرت نوش جونتون میکنید مجلسشون مردونه بوده و خانما رو نبردن بی معرفتها.منم ذرت میخوام ههههههههههه .از خودم بگم که این مدت کارم شده کتاب خوندن و رمان خوندم تا ساعتها واسه خودم میشینم و میرم تو دل کتابه .کلا دیگه هیچی تو مخم نیست و غم غصه ی دنیا تو دلم شوت شده.از وروجکیات بگم که اینقدر خوب حرف میزنی و کلمه ها رو و جمله بندیهات خیلی خوب ادا میکنی که بابا...
5 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ایلیا نفس می باشد